آبان1400 خبر تولد چهارقلوهای مشهدی در خبرگزاریها منتشر شد و این رویداد شادیآور، توجه خیلیها را جلب کرد. بین اینهمه خبر مرگ و رفتن در روزهای تلخ کرونایی، آمدن محمد، مهدی، رضا و فاطمهزهرا اتفاقی شیرین بود که زندگی پدر و مادر آنها را دگرگون کرد.
حدود 10ماه پیش، وقتی فاطمهخانم احساس کرد حال خوشی ندارد، برای تشخیص علت به سونوگرافی رفت و فکرش را نمیکرد تا این اندازه غافلگیر شود. خبر این بود: بهزودی به خانواده کوچک سهنفرشان 4نفر دیگر اضافه میشوند. حالا فاطمه امیری و محسن سلیمانیفر، زوج جوان مشهدی، که ساکن محله میثم شمالی(رده) بودند، صاحب 4فرزند دیگر شدهاند و گرمای زندگیشان چندبرابر شده است. اما در کنار همه این شیرینیها میتوان فهمید بار مسئولیت پدر و مادر تا چه اندازه سنگین شده است و چه مشکلاتی بر سر راهشان قرار دارد بهویژه که آقامحسن پاکبان شهرداری منطقه ثامن است و شغلی ساده و معمولی دارد.
خانه چهارقلوهای تازهمتولدشده مشهدی در یکی از کوچههای تنگ و باریک بولوار طبرسیشمالی است؛ نقلی و کوچک است و اتاق پذیرایی و نشیمنش یکی است. گویی همه اقوام نزدیک برای مراقبت از میهمانان نورسیده بسیج شدهاند؛ مادربزرگها، عمهها و شوهرعمهها با بچههایشان. پذیرایی منزل «ال»مانند است. تخت مادر و بچهها کنج اتاق و پناه دیوار آشپزخانه است تا کمتر در معرض آمدوشد و سروصداها باشد.10سال از زندگی مشترک این زوج میگذرد. فاطمه میگوید: من 28 ساله هستم و محسن یک سال از من بزرگتر است. هنوز 18سال نداشتیم که به عقد هم درآمدیم. آن زمان همسرم گچکار ساختمان بود و چند ماه بعد از عقد رفت سربازی. بعد هم که برگشت تا کاری برای خودش دستوپا کند، چند سالی دیگر زمان برد. سرانجام بعد 4سال در بهار1395 زندگی مشترکمان را زیر یک سقف شروع کردیم.
سهتا از نوزادها بهردیف روی تخت آرام کنار هم خوابیدهاند. مادر یکی از آنها را که ناآرامی میکند، در آغوش میگیرد و گاه برای آرامکردنش راه میرود و همانطور به پرسشهای ما هم پاسخ میدهد، از او درباره زمانی میپرسم که متوجه خبر بارداریاش شد. او تعریف میکند:چند روزی بود که حالت تهوع و دلدرد داشتم. پزشک برای تشخیص درد سونوگرافی نوشت. همسرم بهشدت نگران حالم بود. همان روز سونوگرافی دادیم. دکتر سؤالی پرسید که من اول متوجه منظورش نشدم، گفت: شما IVF کردید؟ تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم. بعد متوجه منظورش شدم و گفتم نه و یک پسر چهارساله هم دارم. با تعجب درحالیکه دوباره روی برگهای که دستش بود، خیره شده بود، گفت شما چهارقلو حامله هستید. بیاختیار اشکهایم ریخت. باورم نمیشد.
به اینجای داستان چهارقلوها که میرسیم، محسن سیلمانیفر درحالیکه ابوالفضل، پسر بزرگش، را در آغوش گرفته است و موهای او را نوازش میکند، دنباله صحبتهای همسرش را میگیرد: من پشت در بودم که صدای گریههای همسرم را شنیدم. با نگرانی و دلهره وارد اتاق شدم. خبر بارداری را که شنیدم، از اینکه فاطمه بیماری خاصی ندارد، خوشحال شدم؛ اما چهارقلوبودن آن غافلگیرکننده بود.
روزهای سختی در پیش بود. باید زن و شوهر خودشان را برای رویارویی با آن روزها آماده میکردند. محسن ادامه میدهد: بعد از سربازی در اداره خدمات شهری منطقه ثامن بهعنوان پاکبان مشغول خدمت شدم. خداراشکر حقوقم کفاف زندگی سهنفرمان را میداد و مشکلی نداشتیم. خانهای انتهای بولوار طبرسیشمالی رهن و اجاره کرده بودیم و از پس 900هزار تومان اجاره هم برمیآمدم، اما بعد از بارداری دوم همسرم و شرایط ویژه و هزینههای درمانی، دخل و خرجم بههم ریخت.
تجویز فوقتخصص زنان و زایمان برای مادر جوان، استراحت مطلق بود. فاطمه از بارداری دومش و روزهای سختی که پشتسر گذاشته است، تعریف میکند: اگر همسر و خانواده همسرم و خانواده خودم کنارم نبودند، نمیدانم میتوانستم دوام بیاورم یا نه.
سروصدا و جنبوجوش دیگر نوههای خانواده سیلمانیفر اتاق را پر کرده است. پدربزرگ گاهی به یکی از بچهها نهیب میزند که آرام سر جایشان بنشینند. نوزادها گویی به سروصدا عادت کرده و آرام روی تخت خوابیدهاند. مادر همچنان فاطمهزهرا را در آغوش گرفته است و آرام تکان میدهد. 4نفر مسئول بغلکردن بچهها هستند تا کمی آرام بگیرند و چند نفری درستکردن شیرخشک و تروخشککردنشان را برعهده دارند.
شهین، مادر فاطمه، 3ماه است که خانه و زندگیاش را در تربت حیدریه آنهم در فصل پرکار زعفران رها کرده است تا کنار دختر و نوههای نورسیدهاش باشد: مدتی یکی از دخترها را به مشهد فرستاده بودم تا مراقب خواهرش باشد. یکماهونیم قبل از زایمانش هم خودم آمدم. الان حدود 3ماه است اینجا هستم.
او هم از سختیهای مراقبت از 4نوزاد تازهمتولدشده میگوید و اینکه نگهداری از آنها بهخودیخود سخت است، حالا اگر کنار اینها، دغدغههای دیگر هم اضافه شود، دیگر جمعکردن مشکلات دشوارتر میشود: بچهها چون وقت زایمان نارس بودند، حالا باید از شیرخشک باکیفیت استفاده کنند. شیرخشک رایانهای که مرکز بهداشت میدهد، برای آنها قابل استفاده نیست و همه اینها هزینهبر است.
حمایتهای بهزیستی از خانوادههایی که چندقلو دارند، میتوانست باری از دوش این خانواده بردارد، اما بهگفته این پدر جوان، آنجا به در بسته خوردند: وقتی شنیدم خانمم چهارقلو حامله است، به ادارهکل بهزیستی مشهد مراجعه کردم، اما گفتند تا زمان بهدنیاآمدن بچهها و گرفتن شناسنامه هیچ تسهیلاتی نمیتوانند در اختیار ما بگذارند. بچهها که به دنیا آمدند، شناسنامهبهدست به مرکز بهزیستی رفتم. آنجا دست رد به سینهمان زدند و گفتند یکسال است مرکز خدماتی برای تأمین شیرخشک و پوشک چندقلوها ندارد. اما میگفتند به خانوادههایی که صاحب چندقلو میشوند ماهیانه حداقل 400هزارتومان واریز میکنند. البته برای ما هنوز این اتفاق نیفتادهاست.
الان لباس گرم نوزادی خیلی ارزان 300هزار تومان است که هزینه آن برای 4نفر یکمیلیونو200هزار تومان میشود
اما نوزادهای چهارقلوی مشهد خوشروزی بودند و از همان ابتدا تحت حمایت آستان قدس رضوی قرار گرفتند. این خبری بود که اول آبان روی سایت خبرگزاریها قرار گرفت و از حمایتهای همهجانبه آستان قدس میگفت؛ از پرداخت هزینه بیمارستان و تهیه شیرخشک و پوشک گرفته تا تأمین مسکن خانواده هفتنفره بهمدت 3سال. پدر جوان تعریف میکند: روز میلاد حضرتمحمد(ص) تعدادی خانم و آقا از حرم مطهر به دیدن همسرم آمدند. وقتی متوجه شدند مستأجر هستیم، گفتند نگران مسکن نباشید. تا 3سال خانه شما از طرف آستان قدس تأمین میشود.
حالا بچهها خوابیدهاند و فرصت میشود تا مادر هم حرف بزند: قیمت همه اجناس، نجومی زیاد شده است. یک لباس گرم نوزادی خیلی ارزان 300هزار تومان است که هزینه آن برای 4نفر یکمیلیونو200هزار تومان میشود. شما فکر کنید اگر بهزیستی این 400هزار تومان را هم بدهد، پول لباسها هم نمیشود.
پدربزرگ به بهانه خریدن بستنی بچهها را با خودش بیرون برده است تا کمی فضای خانه در سکوت و آرامش باشد. حالا هر 4نوزاد بهردیف کنار هم خوابیدهاند و بزرگترها سعی میکنند کمی آرامتر و با احتیاط بیشتری حرف بزنند. محسن که بیش از یکماه است کاملا در خدمت خانواده است، میگوید: شهرداری منطقه ثامن یکماه به من مرخصی داد تا کنار همسر و فرزندانم باشم. همچنین بیمه تکمیلی شدیم و هزینههای بیمارستان را هم قبول کردند و باتوجهبه هزینههای زیاد درمانی، واقعا این کمک بزرگی به من و خانوادهام بود.
پاکبان جوان محله امامرضا(ع) ادامه میدهد: من همه اینها را عنایت امامرضا(ع) میدانم، چون وقتی خبر چهارقلوها را شنیدم، نهتنها ناراحت نشدم، که آن را هدیهای از طرف خدا دانستم. هر روز صبح که برای جاروکشی زیر قدمهای زوار امامرضا(ع) به آن محله میرفتم، از امام رئوف میخواستم خانوادهام را در پناه خودش حفظ و کمک کند از پس سختیهای روزگار بربیایم.
ابوالفضل درحالیکه بستنی میخورد، سر خواهرش را که در آغوش مادر است، نوازش میکند. مادر میگوید: بین اینهمه شلوغی باید حواسمان به ابوالفضل هم باشد.
دوست داریم نام بچهها را از زبان پدر و مادرشان بشنویم. پدرش با خنده میگوید: چون نزدیک میلاد حضرتمحمد(ص) به دنیا آمدند، محمد و مهدی و رضا نام پسرها و فاطمهزهرا هم نام دخترمان است.
ماهیانه 40میلیون ریال برای تهیه شیرخشک و پوشک و همچنین هزینه احتمالی داروی نوزادان به حساب متصدی داروخانه واریز میشود
دلت که خدایی باشد و توکلت به او، خودش همه کارها را درست میکند بهویژه که جاروکش زوار امامرضا(ع) باشی و آن امام رئوف را واسطه درستشدن کارها قرار دهی. دیدار خادمان امامرضا(ع) در روز میلاد حضرتمحمد(ص) که همزمان با دومین روز میلاد محمد، مهدی، رضا و فاطمهزهرا بوده، یکی از اتفاقات خوب و نشانه خوشروزیبودن این نوزادان نورسیده است. مدیر امور مجاوران بنیاد کرامت تعریف میکند: روز میلاد ختمیمرتبت محمد مصطفی(ص) چند نفر از خواهران و برادران به دیدار مادر و چهارقلوهای محله طبرسی رفتند و علاوه بر تقبل همه هزینههای بیمارستان، البته بعد از کسر بیمه تکمیلی، 4کارت هدیه 100میلیون ریالی به خانواده نوزادان اهدا کردند.
دغدغه مستأجری آنها هم بهگفته هادی غلامی با عنایت امامرضا(ع) و یکی از خیران برطرف شد.
هادی غلامی درباره تهیه شیرخشک و مایحتاج نوزادان هم توضیح میدهد: برای برطرفشدن این دغدغه خانواده، طبق قراردادی که با یکی از داروخانههای شهر داشتیم، ماهیانه 40میلیون ریال برای تهیه شیرخشک و پوشک و همچنین هزینه احتمالی داروی نوزادان به حساب متصدی داروخانه واریز میشود.
زوج خیری که خادم و کارمند آستان قدس رضوی هستند، بعد از اطلاع از ماجرای این خانواده تصمیم میگیرند منزلشان را بدون دریافت هیچ رهن و اجارهای دراختیار خانواده چهارقلوهای محله رده قرار دهند.
سیدطاهره قاسمی که از خادمان حرم است و دستی در کارهای خیر دارد، میگوید: چون خودم خادم حرم امامرضا(ع) هستم، روز میلاد حضرتمحمد(ص) با گروهی از خادمان حرم مطهر به دیدار مادر جوان چهارقلوها رفتیم. چند روز بعد هم با تهیه چند جعبه شیرخشک و پوشک، 4دست تشک و روانداز نوزاد و برخی مایحتاج، دوباره به منزل ایشان در محله طبرسیشمالی رفتیم. چون دیدم تمام اهل آن خانه دغدغه مستأجری این زوج را دارند، بعد مشورت با همسرم تصمیم گرفتیم منزل کوچکی را که محله 17شهریور داریم، بدون هیچ چشمداشتی برای رضای خدا بهطور موقت در اختیار آنها قرار دهیم.
حسن نریمان که کارمند رسمی آستان قدس است، در ادامه صحبتهای همسرش میگوید: 4فرزندی که خداوند به این خانواده عطا کرده است، هدیه خداوند هستند. مایی که بهواسطه شغلمان هر روز در این آستان مبارک حضور داریم و در حرم امام رئوف هستیم، باید رئوف و مهربانبودن را از آقایمان یاد بگیریم. منزلی که در اختیار این زوج قرار دادیم، خانه کوچک 60متری اما دوطبقه است که برای این خانواده کوچک مناسب است. تا بزرگشدن بچهها هم خدا بزرگ است.